سلام دوستان
دوستانی که اقتصاد خرد می خونند روی این مساله برای رفع خستگی فکر کنید
اگه نخونی 4 ساعت کلاس قتصاد رو از دست میدی!!!!
روزی روزگاری در روستایی در هند بازرگان پولداری به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون20 دلار به آنها پول خواهد داد.
لطفاً ادامه مطلب را مطالعه فرمایید
-------------
ویرایش: وفایی
روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.
بازرگان هم هزارها میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند..
به همین خاطر بازرگان زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون
به آنها 45 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از
سر گرفتند.
پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند...
این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
این
بار بازرگان ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 7۰ دلار خواهد داد، ولی
چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف
او میمون ها را بخرد. در نبود بازرگان شاگرد به روستایی ها گفت: این همه
میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 6۰ دلار به شما خواهم فروخت تا شما
پس از بازگشت بازرگان آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که
وسوسه شده بودندپولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند.
البته از آن به بعد دیگر کسی نه بازرگان را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ...
پیدا کنید پرتقال فروش را!!!!!
این پستت بیشتر سیاسی بود تا اقتصادی.
داور دقت کن!!!!